نویسنده: میگل د بیستگی
مترجم: سیاوش جمادی
ناشر: ققنوس
قطع: رقعی
دانشگاه نزد هایدگر جولانگاه دایناسورها و کارمندان والامقام فلسفه بود، بااینهمه او سخت به قفل آن دخیل بسته بود. چه کسی باور میکرد که دیوژن در فرایبورگ از راه بهدر شود و بر دستهای اسکندر بوسه زند؟ آیا او انسانش را یافته و فانوسش را شکسته بود؟ ریشه را در کجا باید جست؟ پاشنۀ آشیل بود یا لعنت گناه نخستین؟ وسوسۀ اهرمن بود یا طینت سگ؟ ریشه در سائقههای تفکری دیگر داشت یا در فرهنگی که زیر پوستۀ فرهیختهاش شرارت، چون کرمی در سیب، راهی برای فرار میجست؟
میگل د بیستگی که چون یاسپرس عمل و نظر متفکر را جدا از هم نمیداند، ریشههای اعمال هایدگر را در افکار او میجوید. آنچه ستایش اغلب خوانندگان و منتقدان غربی را نسبت به این کتاب برانگیخته توفیق نویسنده در بازخوانی فشرده و درعینحال گامبهگام و صبورانۀ دو دورۀ فکری هایدگر است. احاطۀ نویسنده بر آراء و آثار هایدگر، قلم شیوا و دردمندانه، و بیطرفی و انصاف او شاید ازجملۀ عوامل دیگر این توفیق است.