نویسنده: ریچارد جیمزبون بوزورث
مترجم: علیاکبر عبدالرشیدی
ناشر: اطلاعات
قطع: وزیری
فاشیسم و موسولینی، در تاریخ مترادف با یکدیگر قرارگرفتهاند. عدهای ازطریق مطالعۀ فاشیسم به شناخت موسولینی و گروهی با بررسی زندگی موسولینی به درک فاشیسم راه مییابند. در بررسی فاشیسم، سؤالات بسیاری به ذهن خطور میکند؛ فاشیسم چه اندیشهای بود؟ چرا فاشیسم خواهان حاکمیت مطلق بود؟ چرا فاشیسم آنچنان عمیق در زندگی مردم ایتالیا حضور و نفوذ یافت؟ موسولینی که بود؟ چرا تا حد یک قدیس محبوب مردم ایتالیا ارتقاء یافت؟ چه ویژگیهایی داشت که توانست نزدیک به سی سال بر بخشی از اروپا و افکار دوستدارانش در سراسر جهان حکمفرمایی کند؟
موسولینی صاحب نوعی اعتماد به نفس خوشبینانه بود، در بیان و خطابه متبحر، به پیروزی علاقهمند، به مراسم روز یکشنبه متعهد و در مدیریت خود جدی بود. او درصدد ایجاد یک جریان حاضر در همۀ ابعاد اجتماعی ایتالیا بود. میخواست پایگاهی برای کارگران، صاحبان تولید و تجار بزرگ از یک سو و دهقانان و صاحبان اراضی بزرگ از سوی دیگر فراهم کند تا ازطریق این پایگاه کشور خود و درنهایت سراسر اروپا و شاید جهان را در ادارۀ خود بگیرد.
اما وحشیگری سربازان ایتالیایی در صحنههای جنگ و گستاخی دیپلماتهای ایتالیایی در تعاملات دیپلماتیک مؤید آن است که موسولینی بدترین دیکتاتور اروپایی بوده است. موسولینی را «سزار پوک» هم نامیدهاند. او که از مسیر سوسیالیسم به فاشیسم رسید، در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۰ برای خلع سلاح سوسیالیستها شعارهایی سر داد که در دهۀ پایانی حکومت خود تا ۱۹۴۵ خلاف آن را انجام داد.
فاشیسم در ابتداء نوعی نهضت مقدس ملّی ایتالیایی مینمود که قصد رقابت با سوسیالیسم و کمونیسم را داشت. اما در پایان به یکی از خطرناکترین اندیشههای سیاسی تاریخ تبدیل شد که بهجز قتل، جنایت، تجاوز، دزدی، آدمربایی، عقبماندگی اقتصادی، شکافهای اجتماعی و سوءظن و بدبینی هیچ سابقهای از خود بر جای نگذاشت. شگفت اینکه موسولینی و یاران نزدیکش در پایان، قربانی همان شیوههایی شدند که خود پایه گذاشته بودند و فاشیسم نیز به همان رویهای سرنگون شد که روی کار آمده بود.