نویسنده: لوران بینه
مترجم: احمد پرهیزی
ناشر: ماهی
قطع: رقعی
به شهر هاله فکر میکنید، به نیروی دریایی، به فرانسه که انتظارتان را میکشد، به رایش جاودانه که شما پایههای استوارش را بنا نهادهاید و عمیقترین ریشههایش را در خاک نشاندهاید. اما زمان حال را از یاد بردهاید. نکند همچنان که مرسدس در جاده پیش میتازد، در رخوت رؤیاهایتان غرق شدهاید و غریزۀ پلیسیتان به خواب رفته است؟ حتی دیدن سرووضع عجیب این مرد نیز لحظهای زمان حال را به یادتان نمیآورد، مردی که بهرغم گرمای این روز بهاری، بارانیاش را روی دست انداخته است و دارد از برابر شما میگذرد.
«این کتاب اثرگذار در خودآگاه ما باقی میماند و با پرسشهای دلآشوبش، راحتمان نمیگذارد: انسانی چنین پلشت، همچون راینهارد هایدریش، چگونه به ظهور رسید؟ چگونه نظامی بنیان گذاشته شد که افرادی چون او بتوانند در آن رشد کنند، به بالاترین مقام ها برسند و به ارباب مطلق میلیونها انسان بدل شوند؟ چه کنیم که چنین فضاحتی از نو تکرار نشود؟»
– ماریو بارگاس یوسا –