نویسنده: ایرمگارد کوین
مترجم: مرضیه وروانی فراهانی
ناشر: خوب
قطع: رقعی
سانای نوزدهساله تنها در پیآرامش است؛ گوشهای بنشیند و نوشیدنیاش را بنوشد. او و گِرتی، دوست دارند بیشتر از عشق صحبت کنند تا سیاست، اما در فرانکفورت دهۀ ۱۹۳۰میلادی، سیاست چیزی نیست که شما بتوانید از آن فرار کنید.
هیتلر به شهر آمده و ماشینآلات نظامیاش تمام خیابانهای فرانکفورت را بستهاند. حالا، اوضاع هر روز پیچیدهتر میشود: از گِرتی و معشوقۀ یهودیاش گرفته، که باید راهی برای فرار از چنگ ارتش نازی پیدا کنند، تا برادر سانا که نوشتهها و اشعارش در لیست سیاه رایش سوم قرار گرفته ... و خود سانا که مرگ، خیانت و حقیقتی تلخ از زندگی در دورهای که معصومیت و عشق از آن رخت بر بسته را نظارهگر است.
داستان این کتاب، داستان رؤیاهای طاعونزدۀ نسلی است که حزب نازی آلمان ذرهذرۀ وجودشان را به خاک و خون کشید.