نویسنده: جواننی جنتیله
مترجم: سهیل صفاری
ناشر: نگاه معاصر
قطع: رقعی
جلد: نرم
سال: ۱۳۹۲
یکی از بهترین مُفسرّان اندیشۀ جووانی جنتیله، آگوستو دِلْ نوچه، «سرچشمهها و دکترین فاشیسم» جنتیله را، که در اینجا ترجمۀ آن ارائه میشود، بهعنوان «سندی با اهمیت بنیادین» به حساب آورده است. در داوری دِلْ نوچه، شرح کوتاه جنتیله بر سرچشمهها و دکترین فاشیسم، در درک محتوای عقلانی، عاطفی و سیاسی آن حیاتی است.
تفسیر جنتیله در «سرچشمهها» بهوضوح برای مخاطب ایتالیایی نگاشته شده است. درنتیجه، زمینۀ تاریخی پشت این تفسیر تا حد زیادی برای خواننده ناشناخته است. چهرههایی چون آنتونیو روزمینی، ویچنسو جوبِرتی و اوگو فوسکولو به کل برای خوانندگان ناآشنایند. در این میان شاید نام جیو سْپِپِه ماتسینی کمی آشنا به نظر آید، امّا تنها معدودی، اصول عقاید او را میشناسند. صرفنظر از همۀ اینها، شناخت شخصیتهای ادبی، فلسفی و سیاسی خاصّ ایتالیا برای فهم تفسیر جنتیله بر سرچشمهها و دکترین فاشیسم، چندان حیاتی نیست. مدعای جنتیله این است که درگیری ایتالیا در جنگ جهانی اوّل با چند ویژگی مهم مشخّص میشود: ۱) این درگیری ابتکار «اقلیتی راهبر» بود که موفّق شدند عقاید خود را به تودهها القاء کنند، ۲) این نبرد برای کسب دستاوردهای مادّی نبود. این مدّعیات صحنه را برای توضیحات بیشتر آماده میکند.
«تاریخ» به باور جنتیله، «نه برساختۀ قهرمانان است و نه تودهها، بلکه حاصل کار قهرمانهایی است که تکانههای ناروشن و درعینحال قدرتمندی را که تودهها را به جنبش درمیآورند، حس میکنند. [در ساختن تاریخ] تودهها فردی را مییابند که در شفافسازی احساسات اخلاقی مبهم آنها توفیق حاصل میکند. جهان اخلاقی، جهان تودههاست، تودهها با ایدهای اداره میشوند و نیرو میگیرند که خصلتهای دقیق آن تنها بر معدودی، یعنی "نخبهها" پدیدار میشود، که آنگاه اینها، برای دادن صورت و حیات به تاریخ، الهامبخش تودهها میگردند.» این تفسیر از دینامیک تحولات اجتماعی میان بیشتر متفکران اجتماعی مهم در ربع آخر قرن نوزدهم و ربع نخست قرن بیستم مشترک است. و جنتیله به اصالت این عقیده پیش از شکلگیری فاشیسم باور داشت. او در جستارهایش برای مخاطب عامتر، در اوایل ۱۹۱۸، چنین صورتبندیای را بیان کرده بود، یعنی پیش از ظهور آشکار جنبش فاشیست.
دومین مجادلهای که در صفحات آغازین «سرچشمهها» مییابیم به انگیزهای مشترک ارجاع دارد که ناسیونالیستها، سندیکالیستهای انقلابی، فوتوریستها و ایدئالیستهای فلسفی را به هم پیوند میدهد. این انگیزه، باوجود «ایدئالی»بودن به عوض «مادّیبودن»، دفاع از فرانسه یا بریتانیا نبود ـو نه دفاع از «دموکراسی» در برابر رژیمهای «اقتدارگرا»ی آلمان و اتریش. هدف از مداخله در جنگ جهانی اوّل، له یا علیه آلمان، «رستگاری ایتالیا» بود، که آغاز آن به ریزور جیمنتو، تلاش قرننوزدهمی برای اتحاد شبهجزیرۀ ایتالیا در یک ملّت واحد، برمیگشت. به باور جنتیله «ورود به جنگ ضروری بود تا عاقبت، ملّت به واسطۀ ریزش خود باهم متحد شوند» تنها این میتوانست یک ملّت حقیقی ایجاد کند که «ارج و قربی در جهان به دست بیاورد». هدف از مداخلۀ ایتالیا در جنگ اوّل این بود که بالاخره در ساختن تاریخ شرکت کند ـتا بار دیگر تن به زیست در «سایۀ دیگران» ندهد.
در نظر جنتیله، جنگ جهانی اوّل «دو روح» ایتالیای معاصر را تسکینی عمیق بخشید، یکی که استمرار تلاشهای ریزور جیمنتو را طلب میکرد و دیگری به کردار ایتالیای قدیم متمایل بود ـایتالیای قدیم که موطن بلاغت صرف، انفعال، هوسبازی، اخلاقناباوری خودمحورانه و هرجومرج بود. اوّلی ایتالیایی میخواست متحّد و مُنسجم و «جدّی»، آنسان که خصلت مذهب است، و مُلهم از ایمان. این «روحی» بود که جلال ملّت میخواست. جنتیله آن «روح» را با اندیشۀ جیو سْپِپِه ماتسینی مرتبط میساخت.
جنتیله به دنبال ایجاد یک تداوم مستقیم میان ریزور جیمنتو و فاشیسم بود. این تلاش بود که در سراسر دوران فاشیسم استمرار یافت و در این عقیده متجلّی شد که انقلاب فاشیستی یک انقلاب «محافظهکار» بود ـبه این معنا که عناصر انقلابی تحولات اقتصادی و سیاسی مدرن ایتالیا را در قرن پیشین حفظ میکرد تا بر آن، شالودۀ خود را بناء کند. این کوشش آشکارا طرحریزی شده بود تا چند مقصود را برآورد، یکی از مهمترین آنها ارائۀ پاسخی به مدعّای بندتو کروچه بود که اعتقاد داشت فاشیسم چیزی نیست جز بازنمود گسستی رادیکال در پیشرفت سیاسی «لیبرال ایتالیا». در زمانی که جنتیله «سرچشمهها» را مینوشت، کروچه موضعی شدیداً ضد فاشیستی اتّخاذ کرده بود، و استدلالهای او به کار گرفته شد تا فاشیسم را «پرانتز»ی بیمعنا در تاریخ ملّت جلوه دهند.
روشنفکران فاشیست استدلال میکردند که فاشیسم از روی عناصر پویای ایتالیای قدیم برداشت شد ـو یک پیامد کاملاً قابل درک از بلوغ انقلابی شتابناک ایتالیایی بود. روشنفکران فاشیست از استمرار دم میزدند و ضدّ فاشیستها از گُسست. این مجادلهای است که تا به امروز حلناشدنی باقی است.
در این برداشت که ایتالیایی درست در آستانۀ جنگ و بلافاصله پس از آن یک ملّت تقسیمشده، اگر نه تجزیهشده بود، مناقشهای نیست. اینکه «دو ایتالیا» وجود داشت، یکی «ماتسینیَن» و دیگری «ضدـماتسینیَن» عقیدهای رایج بود. جالبتر اینکه خود موسولینی هم، ظاهراً تحت تأثیر جنتیله، کمکم این تمایز را پذیرفت ـو درنهایت برای پشتیبانی نظرات خود به ایدههای ماتسینی متوسّل شد. گرهخوردن ایدههای «ماتسینین» به فاشیسم تا به آن حد که فاشیسم را نوعی تفکر ماتسینیَن بدانند، مرهون تفاسیر جنتیله است. او در عقاید ماتسینین، ایدئالیسم فلسفی را میدید، فراخوانی به رسالت ملّی، اخلاقیاتی تماموقت، جدّیت در راه هدف. دینخویی، ضدفردگرایی، اتّحاد توتالیتر، تعهّد ایثارگرانه به وظیفه و مرکزیت دولت ـ همه نیازمدهای کاربردی برای ملّتی در روند توسعۀ اقتصادی و صنعتی دیرهنگام در اوایل قرن بیستم، در محیط بینالملل تحت تسلّط ثروتسالاری سروریطلب.
هیچیک از اینها دشوارفهم نیست. ما شاهد مواضع اجتماعی و سیاسی مشابهی بودهایم که از سوی جنبشها و رژیمهای انقلاب در گسترهای عظیم اتّخاذ شد، از آمریکای لاتین و حوزۀ کارائیب، تا آروپای شرقی، خاورمیانه و آسیا و اقیانوسیه و در آفریقا. آنچه اندیشیدن را متمایز میکند، اصرار آن بر «رهایی» و «آزادی» بهعنوان کانون اندیشۀ انقلاب فاشیستی است.
انگلوـاَمریکنها مدّتها از یک اندوع روشنفکرانۀ عجیب رنج بردهاند: آنان حاضر بودهاند این حکم را بپذیرند که مارکسیستـلنینیستها ـپایهگذاران شماری از تمامیتخواهترین نظامهای سیاسی قرن بیستمـ خود را حقیقتاً متعهّد به دستهای اعتقادات هنجارین اثباتی همچون برابری، دموکراسی و آزادی میدانند. انگلوـاَمریکنها حاضر نبودهاند این احتمال را در نظر بگیرند که روشنفکران فاشیست هم به عقاید مشابهی باور دارند. روشنفکران غربی آمادهاند این بحث را پیش بکشند که رهبران آن نظامهای توتالیتر به روشنفکران مارکسیستـلنینیست خیانت کردند. ولی حاضر نیستند چنین استدلالی را در باب روشنفکران فاشیست متعهّد به همان ارزشها مطرح کنند: روشنفکران مارکسیستـلنینیست خیانت شده بودند؛ روشنفکران فاشیست، در یک کلام، دروغگو، فریبکار و شیاد.
حقیقت آن است که جنتیله «آزادی» و «رهایی» را باورهای هنجارین کانونی دکترین فاشیسم میدانست. ما شاید بر آن باشیم که فاشیسم به چنان ارزشهایی خیانت کرد، لیکن نمیتوانیم بر این پای بفشاریم که این مفاهیم مورد مُداقۀ روشنفکران فاشیست نبودهاند. جنتیله استدلال میکند که دولت فاشیستی اساساً «دموکراتیک» و مبتنی بر «رهایی» است برای جنتیله، تشکیک در انگاشتهای رایج از واژهها مشروع بود.
در نظر او، تنها وقتیکه فرد کاملاً با جامعه، و تجلّی آنْ، دولت، همذاتپنداری کند، آزادی و دموکراسی راستین ممکن است. همانند مارکسیستـلنینیستها، جنتیله باور داشت که خارج از روابط چندوجهی شکلگرفته با دیگران در اجتماع، فردْ غیرواقعی، محدود و غیرآزاد است. فرد برای جنتیله، در اساس یک وجود همگانی است. آزادی و دموکراسی کامل برای چنان مخلوقی تنها در همانَسْتی با اجتماع ظهور مییابد (در ادبیات جنتیله، در همانستی با ملّت و تجلّی سیاسی آن یعنی دولت). چگونگی دستیابی به آن همانستی، در آثار فلسفی فنّی جنتیله تشریح شده است. برای این ترجمه شرحی غیرفنّی (غیرتخصّصی) از جنتیله از کتاب اصلاحات آموزشی او انتخاب شده است که طبق آن «آزادی» ابتدائی و نااندیشیدۀ دانشآموزان، در اتحاد با «اقتدار» یک تعلیمگر دانا به «آزادی راستین» تصعید مییابد.
برای انگلوـاَمریکنها که دسترسی محدودی به ادبیات ایتالیایی دوران فاشیسم دارند، مهم است درک شود موسولینی اذعان داشت که جنتیله پایۀ عقلانی هنجارین برای فاشیسم فراهم آورد و بهرغم همۀ اعتراضها، از جانب فاشیستها و ضدفاشیستها و غیرفاشیستها، آرای جنتیله عاقبت غالب شد. برای موسولینی، جنتیله فیلسوف فاشیسم بود. جنتیله پاسخی به آن حکمت عامیانه ارائه داد که فاشیسم را ضدعقلانی، غیرمنطقی، بیفکر و غیرانسانی میدانست. هر آن اندازه غیرانسانیبودن، بیفکری و انحراف که بهحقّ بتوان به فاشیسم نسبت داد، نمیتواند پیامد نبود یک دکترین هنجارین، متقاعدکننده و بهخوبی بیان شده باشد. در مواجهه با فاشیسم در مقام یک دکترین، لاجرم آنگونه میتوان رفتار کرد که رودرروی مارکسیسمـلنینیسیم بهعنوان یک دکترین انجام گرفته است. باید بیطرفانه و عینینگرانه، آنطور که در سنجش اعتبار هر مجموعهای از اندیشۀ سیاسی باید، آن را بررسید.
فراهمآوردن ترجمهای از کلّ «سرچشمهها و دکترین فاشیسم» و گزیدههایی از «فاشیسم چیست» و «اصلاحات آموزشی» با هدف بهدستدادن بینشی از دکترین فاشیسم، دین این دکترین به اندیشۀ جووانی جنتیله و امتداد آن به زمان پیش از ظهور فاشیسم، انجام گرفت. چنانکه در جایی دیگر بحث شد، فاشیسم از درون استیصال و تحقیر ایتالیاییها سر بر آورد از مدّتها قبلتر موضوع ادعاءهای دموکراسیهای صنعتی پیشرفته بود. فاشیسم پایۀ عقلانی و هنجارین خود را در تفکرات جووانی جنتیله یافت.
برخی آزادیها در ترجمه به کار گرفته شد و تلاشی صورت نگرفت که سبک نوشتاری بدیع جنتیله حفظ شود ـسبکی گاه باروک و گاه سینوپتیک. در عوض امید است که ترجمه برای خوانش و فهم، نسبتاً آسان باشد ـ و اینکه درستکارانه چیزی از جوهره و ایدههای جنتیله را منتقل کند. افزودهها درون پرانتز و حاشیهنویسیها در یادداشتهای انتهایی آمده است تا برخی موضوعات درون متن را مستدلتر و روشنتر سازد. پانوشتها وفق اصل ایتالیایی ارائه شده است.